بانوی اسطوره ای تاریخ

 

چه  کسی می گوید که تو فراموش شده ای ؟!

     برای من تو اولین بار نیستی که سوژه می شوی ! من سالهاست در لغت نامه زندگی ام به دنبال عمیق ترین واژه برای معنا کردن استقامت یک زن عشایر می گردم.چه کسی گفته است که برای تو سبز بودن جرم است؟! مگر نه این است که همین شاخه های خشک وشکسته امروزی وجودت،روزی انبوه دستهایی سبز وجوان بوده اند؟ دستهایی که برای چرخش آسیاب زندگی، این چنین پر از پینه های غریب شده اند؟

براستی از کدامین زمستان سرد گذر می کنی وبا آفتاب داغ کدامین تابستان عجین می شوی که قادری این چنین قامت خشک یاس وناامیدی را با تیشه اراده ات تکه تکه کنی؟ وقتی تمام خستگی ات را در صدای باد می ریزی تا از لابلای سیاه چادر های عشایری ات در میان انبود دشت وصحرا،خستگی ات را نابود کند روزگار غرق در سکوتی سرد می شود وحیرت زده استقامت تو را تحسین می کند.وقتی آینه های زمان تو را می بینند که با آشیانه ای ابردوش،پیراهنی از جنس زحمت وبه رنگ تلاش برتن،روحی محکم واستوار ودستی پینه بسته از زحمت روزگار،زندگی خود وعده ای کثیر را تامین  می کنی تازه تو را می سرایند...

     وچقدر حکایت قشنگی است حکایت یک زن عشایر وآینه، چرا که آینه های روزگار با صداقت تمام ،رنج نهفته ات را ،زخم شکفته ات را ودرد نگفته ات را فریاد می کنند. با این حال کنار پنجره دستهای پینه بسته ات، همیشه قمریهای مهربانی لانه می کنند ودر شروع خزان، صدای شرشر باران ورگبار تگرگ وبرف تو را می ترساند،چرا که تو بانویی هستی از نسل نجابت ومیراث دار سخاوت دشت وصحرا. تو سالهای عمرت را فقط «چتر» بوده ای ! چتری برای مرد زندگی ات، چتری برای کودکان معصومت،چتری برای همه آنهایی که در پناه دستهای زینت  شده به چروکهای زحمتکشی تو زنده اند.

  ... هر چه داری بریز در چشمهایت، چرا که من انتهای جاده چشمهایت را می بینم که کودکانت را چه زیبا سرشار از امید می پرورانی وپینه های دستهایت را که زخم خورده از سنگلاخ زمانه اند مخفی می کنی تا بوی امید ولبخند را در میان سیاه چادر هایت پراکنده سازی وتلاش می کنی تا تصویر «بودن» را در آینه ی شکسته یک زندگی سخت تکثیر کنی .  پر از تردید می شوی وقتی نمی دانی با این همه مشقت وسختی در کدامین لحظه به خورشیدی می رسی تا دستهای یخ زده ی خود را به نور آفتاب گرم کنی.

    اما باز هم در کنار تنور داغ نانت، در میان دامهای انبوهت ودر یک کلام سطر سطر اسطوره هایی که تاریخ از تو ساخته است آنچه می پرورانی چیزی نیست جز بذر امید وبذر امید وبذر امید....

دستهایت تا همیشه روزگار پرتوان باد.

تهیه وتنظیم:صدیقه صانعی

10 اردیبهشت 92