تعاريف و مفاهيم جامعه عشايري

   شناخت جامعه عشايري ايران

  الگوي كوچ نشيني

  منابع معيشت عشاير

   مبادلات و الگوي مصرف

 

     تركيب اجتماعي جمعيت ايران، متشكل از سه جامعه متمايز شهري، روستايي و عشايري است. حيات اجتماعي در اين سرزمين از ديرباز متأثر از روابط متقابل و زندگي توأمان جوامع مذكور بوده و در اين ميان، جامعه عشايري همواره، نقشي بارز و تعيين كننده در سرنوشت سياسي و زندگي اقتصادي كشور داشته است.

      پهنه وسيعي از ايران، قلمرو زيست و فعاليت اين جامعه بوده كه اكنون نيز كمابيش چنين است. گرچه امروزه عشاير نسبت محدودي از جمعيت كشورند، ولي به اقتضاي شييوه زيست، قلمرو وسيعي از كشور، فضاهاي زيستي عشايري است.

قلمرو زيستي عشاير نشان مي دهد كه بخش وسيعي از مناطق غربي، جنوب شرقي و شمال كشور، سرزمينهاي عشايري است. وسعت اين سرزمينها 936 هزار كيلومتر مربع است كه حدود 59% از مساحت را تشكيل مي دهد. بخشي از سرزمينهاي عشايري، فضاي زيستي مشترك با جامعه روستايي و شهري و قسمتي نيز مستقلاً "زيست بوم" عشايري است.

تمركز عشاير عمدتاً در نيمه غربي و جنوبي كشور، به ويژه حول محور زاگرس بوده و در زاگرس مياني، استقرار عشاير بيشتر است. توزيع جغرافيايي قلمرو هاي عشايري در استان ها متفاوت است. در برخي از استان ها مانند كهگيلويه و بوير احمد امامي استان زيست بوم عشاير و در برخي از استان ها نيز مانند اصفهان، گستره محدودي از استان، قلمروهاي عشايري است.

عشاير كوچنده در 96 ايل و 547 طايفه مستقل تشكيل يافته اند، كه قريب 80% از جمعيت عشايري به 96 ايل و بقيه به طوايف مستقل تعلق دارند. متوسط جمعيت ايلهاي ايران 583/9 نفر است . 17 ايل بزرگ ( بيش از 2 هزار خانوار) حدود 56% و سه ايل بختياري، قشقايي و ايلسون ( شاهسون) قريب 30%  از جمعيت عشايري را در بر مي گيرد.

اكثر ايل هاي بزرگ در پيرامون سلسله جبال زاگرس به ويژه قلمرو مياني آن به سر مي برند. بيش از 35% از عشاير در سه استان به هم پيوسته فارس، چهارمحال بختياري و كهگيلويه و بوير احمد استقرار يافته اند و استان فارس بيشترين شمار عشايري ايران را در خود جاي داده است.

          جمعيت عشايري ايران در ابتداي قرن پيش، قريب نيمي از نفوس كشور را در بر مي گرفت. در آغاز قرن حاضر حدود 20% تا 25% جمعيت كشور را شامل مي شد. با گسترش آبادي نشيني در خلال قرن اخير سهم جمعيت عشايري به حدود 10% در آغاز دهه چهل و به كمتر از 5% در دهه كنوني رسيده است.

         جمعيت عشايري كشور از ساختار بسيار جواني برخوردار است كه معلول فزايندگي ابعاد باروري و تشديد نرخ رشد طبيعي است. الگوي باروري  در تعدادي از ايلات و طوايف بسيار نزديك به حد بيولوژيك و گاه بيشتر از 9 مولود است.

ميزان بار تكفل نظري و اقتصادي، بيانگر تنگي معيشت و تحمل شرايط دشوار اقتصادي در زندگي عشايري است. الگوي ازدواج نيز يه خاطر الزامات معيشتي، پيش رس بوده و نسبت ازدواج در گروه سني 10 تا 19 ساله، به ويژه بين زنان در قياس با جامعه روستايي و شهري كشور قابل ملاحظه است.

 

 الگوي كوچ نشيني

 عشاير كشور در شرايط كنوني از نظر الگوي زيست به سه گروه عمده و متمايز نقسيم مي شوند: عشاير صحرانشين، نيمه صحرانشين و يكجانشين

  الف) عشاير صحرانشين: اين گروه از عشاير، كوچ رو محض بوده و فاقد ساختمان و خانه چينه ( خشت و گلي) در ييلاق و قشلاق مي باشند وتمامي سال را در زير چادر يا سرپناهي متحرك به سر مي برند.

زندگي اقتصادي اين گروه عمدتاً متكي بر دامداري و مرتع، منبع اصلي تأمين خوراك دام است. اكثريت اين گروه از عشاير را بهره برداران فاقد زمين تشكيل داده اند.

ب ) عشاير نيمه صحرانشين: گروهي از عشاير كوچ رو كه در قشلاق يا در ييلاق و يا هر دو داراي خانه بوده، نيمه صحرانشين تلقي مي شوند. اين گروه مدتي از سال به ويژه زمستان و ماهاي سرد را در خانه خشت و گلي يا در بناهاي شاخته شده از مصالح سخت به سر مي برند.

اكثريت خانه ها و بناهاي ساخته شده عشايري در قشلاق است و مدت اقامت در قشلاق نيز بيش از ييلاق است. به همين جهت در زمستان تشخيص عشاير نيمه صحرانشين از روستاييان دشوار است.

زمينه اصلي فعاليت اين گروه از عشاير نيز دامداريست. ولي با زراعت و باغداري در ييلاق و قشلاق يا هر دو قلمرو توأم است. تأمين غذاي دام صرفاً متكي به مراتع نيست و تعليف دستي به ويژه در قشلاق يه مرور اهميت بيشتري يافته است.

ج ) عشاير يكجانشين: اين گروه از عشاير در قشلاق يا ييلاق به طور دايم اقامت گزيده اندو بخشي از آنان به رمه گرداني دام در مراتع پيرامون كانونهاي استقرار بسنده مي كنند و برخي نيز فقط دامهايشان را براي استفاده از علوفه مرتعي به عشاير خويشاوند گروه اول و دوم مي سپارند. در مواردي نيز عليرغم تمركز فعاليتهاي زراعي در قلمرو استقرار دايمي، از نسق زراعي خود در قلمرو ديگر، به شيوه هاي متفاوت مانند اجاره اراضي استفاده مي كنند.

الگوي زيست اين گروه از عشاير كه به دلايل متعدد زندگي چادرنشيني را رها كرده و يكجانشين شده اند، روستايي است. گرچه هنوز پاي بندي، وابستگي و علايقي به زندگي عشايري دارند كه متناسب با قدمت استقرار، اين پيوندها گسسته مي شود. البته در اين گروه طيفهاي متفاوتي وجود دارد كه بخشي از آنان داراي شرايط بالقوه اي براي كوچ مي باشند. در گذشته نيز بارها عشاير يكجانشين پس از مدتها استقرار و آبادي نشيني، مجدداً چادرنشينياني كوچ رو شده اند، به ويژه عشايري كه به اجبار با تخته قاپو و يا به دليل استيصال و فقر اسكان يافته اند. چنانكه پس از انقلاب اسلامي و در گرما گرم جنگ نيز جماعتهايي از عشاير اسكان يافته به كوچ روي آورده اند.

 

 

 

    منابع معيشت عشاير

         محور و زمينه اصلي فعاليتهاي اقتصادي در جامعه عشايري دامداري است كه نقش تعيين كننده و بارزي در اين شيوه از زندگي دارد. ساير فعاليتهاي توليدي عشاير مانند زراعت، صنايع دستي و از اهميت كمتري برخوردار بوده و تحت الشعاع دامداري است.

                      1- دامداري: دامداري عشايري بر مبناي تعليف دام از مرتع سازمان يافته است. اين وابستگي بر تمامي شئون زندگي و الگوي زيست عشايري تأثير نهاده، به طوري كه به پرورش دام هاي نشخواركننده با استفاده از مراتع طبيعي اشتغال دارند وكوچ نشيني عمدتاً از تبعات چنين فعاليتي است. بر همين اساس عشاير ناگزير به جابه جايي هاي دسته جمعي و دشوار در عرصه مراتع بوده و مسيرهاي طولاني را از جلگه هاي پست قشلاقي تا دامنه ها و مرتفعات صعب العبور ييلاقي طي مي كنند تا از مراتع قابل تعليف، غذاي دام هاي خود را تأمين كنند. پذيرش اين شيوه معاش دشوار با زندگي سرگردان و مشقت بار، بدان خاطر است كه عشاير مي توانند به پشتوانه حقوق عرفي از مراتع سنتي خود، بدون پرداخت هزينه اي بابت علوفه مرتعي استفاده كنند.

دام، سرمايه اصلي عشاير كوچنده است و سرمايه دامي عشاير كشور در شرايط كنوني قريب 5/17 ميليون واحد دامي است كه عمدتاً ( 4/86%  ) دام كوچك اتست. مهمترين فراورده هاي دامداري عشايري گوشت قرمز و شير است كه به ترتيب حدود 2/13% گوشت قرمز و 1/8% شير توليدي كشور است. ارزش توليدات دامي عشاير كوچنده حدود 220 ميليارد ريال است كه 69% آن از توليد گوشت، 23% از توليد شير و بقيه از پوست و الياف دامي است. عمده ترين اقلام هزينه دامداري عشايري عليرغم استفاده از مراتع، مربوط به تأمين خوراك دام است كه قريب 98% از ميزان هزينه ها را در بر مي گيرد. روي هم رفته حدود 45% از نياز غذايي زراعي عشايري نيز جوابگوي قريب 5% از نياز غذايي دام است. نتيجتاً بالغ بر نيمي از غذاي مورد نياز دام هاي عشايري مي بايست به شيوه هاي مختلف مانند اجاره سرچر و پس چر مزارع روستاييان، خريد جو و علوفه و با پرداخت هزين هايي كه به مرور فزوني مي يابد پرداخت گردد. به همين جهت تأمين غذاي دام امروزه مهمترين و اساسي ترين مسأله عشاير است. زيرا با توجه به تخريب گسترده و كاهش دام افزون سطح و بهره دهي مراتع و همچنين افزايش قدر مطلق دامي، نياز به توليد محصولات علوفه اي اهميت ببيشتري مي يابد. در حالي كه حدود 3/46% از بهره برداران عشايري فاقد زمين مزروعي بوده و بقيه نيز به ازاي هر 60 واحد دامي، به طور متوسط داراي يك هكتار زمين مزروعي بوده اند. متوسط زمين مزروعي براي خانوار عشايري حدود 5/2 هكتار و متوسط زمين زير كشت معادل 7/1 هكتار است كه فقط 5/0 هكتار آن زراعت آبي است.

سرانه دام خانوار عشايري قريب 100 واحد دامي است كه در برخي از ايلات مانند خمسه، ايلسون و قشقايي بيش از 100 و تا حدود 180 واحد دامي است. ولي در ايلات و طوايف متعددي نيز سرانه دام كمتر از 50 رأس دام بوده و نسبت بهره برداراني كه كمتر از صد واحد دامي دارند، بيش از 63% است .

گله هاي عشايري در گذشته عمدتاً داشتي يوده كه با مقتضيات زندگي عشايري سازگار است. اما با سيطره بازار و تضعيف اقتصاد خود مصرفي، افزايش قيمت گوشت و دشواريهاي كوچ، گرايش به نگهداري دام هاي گوشتي فزوني يافته كه منشاء تحولي در اقتصاد دامداري عشايري است. اين تحول موجب تغييراتي در تمامي جنبه هاي زندگي عشايري شده است. كوچ دسته جمعي تا حدودي ضروريتهاي وجودي خود را از دست داده و شرايط تاريخي مناسبي براي دگرگوني كوچ نشيني محض مهيا شده و سازمان ايلي به دليل فقدان كاركردهاي سنتي خود، بيش از پيش در معرض فروپاشي است. مراتع سهم چنداني در تأمين غذاي دام عشايري ندارد و به اتكاي علوفه مرتعي، سازماندهي فاليتها و توليد گوشت ميسر نيست. كوچ بالغ بر نيمي از خانوار عشاير كمتر از 5 روز و غالباً به صورت رمه گرداني است. به همين جهت كمبود غذاي دام در قشلاق حاد و اساسي است و عشاير برخلاف گذشته ناگزيرند با صرف هزينه، تعليف دام را امكان پذير سازند، كه بي شك مستلزم تحول اقتصاد دامي است. امروزه قريب 30% از ارزش توليدات دامي عشاير، هزينه هاي واسطه اي است كه عمدتاً هرينه هاي خوراك دام است و بالغ بر 80% از هزينه هاي خوراك دام عشاير در قشلاق است. بر اين اساس گره كور در مسايل پيچيده جامعه عشايري، غذاي دام و گشايش اين گره در گرو تلفيق فعاليتهاي زراعي و دامي با تخصيص و تجهيز منابع آب و خاك به ويژه در قلمرو هاي قشلاقي است.

                  2- زراعت: زراعت و باغداري همواره فعاليت جنبي و مكمل در زندگي عشايري كشور بوده كه به منظور تأمين نيازهاي غذايي از ديرباز رواج داشته است. امروزه هدف از توليد زراعي، صرفاً به توليد مواد غذايي مورد نياز خانوار محدود نمي شود، بلكه توليد محصولات علوفه اي را نيز در بر مي گيرد. فعاليت زراعي مفصل و گذرگاه اصلي زندگي عشايري از كوچ نشنيني محض به اشكالي ديگر از اين شيوه زيست است كه نهايتاً به يكجانشيني محض منتهي مي گردد.

ويژگيهاي بارز زراعت عشايري، ابتدايي بودن ابزار و تكنولوژي كشاورزي، عدم تنوع در كشت، بي توجهي نسبي به مرحله داشت در زراعت، فقدان نظام آبياري، ضعف كارايي و روحيه دهقانيت در زارعين عشايري است.

كوچكي و پراكندگي مزارع در ييلاق و قشلاق از خصوصيات عام زراعت عشايري است. متوسط سطح اراضي كشاورزي براي هر خانوار عشايري قريب 5/2 هكتار و براي بهره برداران صاحب زمين عشايري حدود 8/4 هكتار است (اين نسبت در ايل سونها حدود 4/8 هكتار و در ايل ذلكي 3/1 هكتار است).

                    3- صنايع دستي: عشاير كشور با صنعت نوين و ماشيني، عمدتاً از طريق مصرف برخي از محصولات صنعت در دهه هاي اخير آشنايي دارند وگرنه صنايع سنتي عشاير با تكنيك ابتدايي، محدود به توليد فرآورده هاي دستي است. صنايعي مانند توليد سياه چادر، گليم، جاجيم، خورجين و قاليبافي در ابتدا براي تأمين نيازهاي اوليه زندگي ايلي پديد آمده و تكامل يافته اند. بعدها با گسترش مناسبات پولي _ كالايي و متداول شدن دادوستد با مراكز مبادله ( روستايي و شهري) بخشي از اين محصولات به بازار راه يافته و منبع مكملي براي درآمد و اشتغال در جامعه عشايري گرديده است. گرچه رسوخ اين مناسبات به تدريج موجب رواج مصنوعات شهري در ميان عشاير شده و صنايع دستي عشاير ناتوان از رقابت با كالاهاي صنعتي در معرض زوال و نابودي قرار گرفته است.

 

   مبادلات و الگوي مصرف

 در الگوي سنتي، مبادله كالا با كالا اهميت ويژه اي داشته، به طوري كه حتي امروزه عليرغم دگرگوني هاي گسترده در امر دادو ستد، هنوز در برخي از موارد محتواي مبادلات كالايي است.

عليرغم تحول الگوي مصرف، هنوز تفاوت هاي بسياري در مصارف و هزينه هاي خانوار جامعه عشايري با خانوارهاي شهري و روستايي وجود دارد. بر اساس بررسي هاي انجام يافته در قلمرو دو منطقه نمونه ( زاگرس مياني و جنوب شرقي كشور) هزينه هاي سالانه يك خانوار عشايري قريب 70% آن مربوط به هزينه هاي خوراكي و دخاني و بقيه هزينه هاي غير خوراكي است. سهم بسيار زياد هزينه هاي خوراكي، نشانگر فقر و زندگي محقرانه  خانوارهاي عشايري است. نان و لبنيات به ترتيب با 9/17% و 5/16% مهمترين اقلام اجزاي هزينه هاي خوراكي و دخاني خانوارهاي مورد بررسي بوده است.

هزينه هاي زندگي خانوارهاي عشايري در مقايسه با خانوارهاي شهري و روستايي در سطح پايين تري است.

فزوني شاغلين جوان و بالا بودن نرخ اشتغال در زنان ( حدود 3/40% ) يكي از وجوه تمايز بين جامعه عشايري با جوامع شهري و روستايي است. زمينه اصلي اشتغال عشاير در وهله نخست فعاليتهاي كشاورزي ( 67/90% ) و سپس صنايع دستي است. اشتغال در بخش خدمات و ساير زمينه هاي فعاليت بسيار محدود است. گرچه در سالهاي اخير نسبت اشتغال در اين زمينه ها بالنسبه فزوني يافته است.

سواد در جامعه عشايري گرچه پديده اي رو به گسترش است. ولي هنوز حدود 43%  از خانوارهاي عشايري بدون فرد با سواد و حدود 73% از جمعيت 6 ساله و بيشتر عشايري بي سوادند. نرخ با سوادي در زنان عشاير بسيار پايين و معادل 14% و در مردان عشاير قريب 39% است. اكثريت باسوادان عشاير ( حدود 75% ) را مردان تشكيل مي دهند. هرچند در سالهاي اخير گرايش زنان به آموزش بيشتر شده و به همين دليل نسبت زنان محصل به كل زنان باسواد بيشتر از نسبت مشابه در مردان عشايري است.